منابع غیررسمی اعلام کردند که بزرگترین رزمایش مشترک خاورمیانه با حضور 90 هزار نیرو از چهار کشور روسیه، ایران، چین و سوریه بزودی در خاک و آبهای سوریه آغاز میشود.
مشرق: سفر رییس جمهور به سازمان ملل هر سال با ماجراها و حواشی جالبی همراه بوده است. ماجراهایی که شاید سخنرانی در دانشگاه کلمبیا، درخواست بازدید از محل برج های دوقلو، زیر سوال بردن هولوکاست و مسئول دانستن صهیونیست ها و دولتمردان آمریکایی در ماجرای یازده سپتامبر تنها بخشی از آن ها باشند.
قدرت رییس جمهور در مواجهه با خبره ترین مجری های سیاسی شبکه های آمریکایی هر سال بیشتر از قبل به رخ کشیده می شود تا حواشی حضور آقای رییس جمهور حتی روزها بعد از فرود آمدن هواپیمای وی در تهران، دامنگیر سیاستمداران واشنگتن باشد.
حدود سه ماه دیگر آقای رییس جمهور هشتمین و آخرین سفر کاری خود به نیویورک را در برنامه دارد. سفری که قطعا مثل سال های گذشته با جنجال آفرینی سیاستمداران و رسانه های آمریکایی همراه خواهد بود. بدون شک احمدی نژاد با تاکتیک تهاجمی خود در این آخرین سفر هم، کارت ویژه ای را رو خواهد کرد اما نکته ای که در تمام سفرهای گذشته مغفول مانده است عدم توانایی سیاستمداران و رسانه های ایرانی در ایجاد یک موج تبلیغاتی سنگین علیه غرب قبل از سفر رییس جمهور به نیویورک است. آیا تلاش غرب برای عوض کردن جای مظلوم و ظالم در جنگ میان ایران و آمریکا نباید با پاسخی مناسب از سوی ما همراه شود؟ آیا جوسازی رسانه های غربی برای تروریست جلوه دادن ایران نباید با روشی تهاجمی جواب داده شود؟ آیا وقت آن نرسیده است که به جای موضع تدافعی و انفعالی، توپ را در زمین حریف بیندازیم؟
قطعا برای رسیدن به چنین هدفی راه های مختلفی وجود دارد. اما شاید یکی از این راه ها "حضور دو همسر و فرزند شهید" در هیئت دیپلماتیک ایران باشد. در سال گذشته دو دانشمند جوان هسته ای کشورمان مظلومانه به دست عوامل سرویس های جاسوسی غرب به شهادت رسیدند. اگرچه رسانه های غربی به سادگی از کنار چنین موضوعی گذشتند اما ما نباید از سند واضح جنایتکار بودن سیاستمداران آمریکایی به راحتی بگذریم.
اعلام خبر حضور همسر و دختر شهید رضایی نژاد و همسر و پسر شهید احمدی روشن در سفر رییس جمهور به نیویورک از همین الان می تواند موج رسانه ای قدرتمندی را علیه غرب به راه بیندازد. حتی اگر آمریکا به بهانه های مختلف از دادن ویزا به این عزیزان خودداری کند همین موضوع می تواند به نقطه ی ضعف بزرگی تبدیل شود و طرف آمریکایی را به مثابه یک قاتل که نمی خواهد با خانواده ی مقتولان روبرو شود در موضع ضعف قرار دهد.
اما اگر چنین سفری محقق شود اثرات حضور آرمیتا و علیرضا به همراه مادرانشان در نیویورک برای قاتلان شهدای هسته ای بسیار سهمگین خواهد بود. همه ی دنیا خواهند پرسید این دو کودک معصوم چه کسانی هستند و چرا احمدی نژاد آنها را با خود به نیویورک آورده است. غرب از هر فرصتی برای گفتن دروغ مظلومیت خود استفاده می کند. چرا ما از فرصت نمایش حقیقت معصومیت خود استفاده نکنیم؟
چشم هایتان را ببندید و یک لحظه تصور کنید: آرمیتا به عنوان عضوی از هیئت دیپلماتیک کشور جمهوری اسلامی ایران روی صندلی سازمان ملل نشسته است و دارد نقاشی می کشد. دوربین های تلویزیونی کادر بسته ای از صورت او را نشان می دهند و علیرضا آرام کنار مادر نشسته است.... همه ی دنیا محو معصومیت این دختر و پسر شهید شده اند!
خبرگزاری فارس: کلنل آدام زاسمن میگوید که حملات تلافیجویانه موشکی ایران به تلآویو به حدی سهمگین خواهد بود که در منطقه دیزنگوف تلآویو کسی فرصت نوشیدن قهوه را نخواهد یافت.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از راشاتودی، مقامات صهیونیست در حال آمادهسازی تلآویو برای تخلیه در صورت حمله موشکی به این شهر هستند.
بنابراین گزارش، هراسها در سرزمینهای اشغالی فلسطین از پاسخ سهمگین ایران به حماقت یکجانبه رژیم صهیونیستی علیه ایران چنان بالا گرفته است که سران صهیونیست از هماکنون خود را برای تبعات احتمالی چنین پاسخی آماده میکنند.
"کلنل آدام زاسمن"، رئیس دفاع شهری تلآویو میگوید که هر شهروندی در اسرائیل اکنون در خطر قرار دارد.
زاسمن میگوید که در صورت بروز حمله موشکی به تلآویو شهروندان این شهر تخلیه شده و به دیگر مناطق سرزمینهای اشغالی انتقال مییابند. وی توضیح نداد که کدام قسمت فلسطین اشغالی از برد موشکهای ایرانی در امان است؟ وی همچنین نگفته است که رژیم متبوعش چرا بهجای تمرین تخلیه تلآویو، دست از ادعاهای پوچ خود در خصوص حمله یکجانبه به ایران برنمیکشد؟
راشاتودی در این خصوص مینویسد: "به هر حال، زاسمن به این واقعیت اشاره نکرد که هرگونه حمله ایران علیه اسرائیل مقابله به مثل خواهد بود."
زاسمن اعتراف کرده است که در صورت بروز جنگ، صدها موشک تلآویو را هدف قرار خواهد داد و صدها صهیونیست جان خود را از دست خواهند داد. "در جنگ بعدی، هیچکس قادر نخواهد بود که حتی یک قهوه در زینگوف بنوشد." دیزنگوف منطقهای در تلآویو است.
تلآویو 400 هزار نفر جمعیت دارد اما در حومه آن در حدود سه میلیون نفر زندگی میکنند. این در حدود 42 درصد از جمعیت فلسطین اشغالی است.
ایران تاکید کرده که به دنبال راه انداختن جنگ نیست اما هر حملهای را با پاسخی درخور مواجه خواهد کرد.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» حمید داودآبادی، در کتاب جدید خود با عنوان "سید عزیز"، که به گفت وگوهای اختصاصی او با سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان، و شرح زندگی و ناگفتههای او پرداخته است که در اینجا به بخشی از آن اشاره شده است: وقتی از او دربارهی این که طی دوران مبارزاتش بازداشت شده یا نه، سوال کردم، با این پاسخ جالب روبهرو شدم: "ممکن است بسیار عادی بنماید اگر بگویم که من در شرایط سختی از عراق فرار کردم. در "نبرد اقلیم التفّاح" هم در محاصره قرار گرفتهام، اما در هیچ جایی بازداشت نشدهام، جز یکجا که اگر بگویم شگفتزده میشوید؛ ایران! آن هم بعد از پیروزی انقلاب و در جمهوری اسلامی! ماجرا از این قرار بود که در سال 1361 تصمیم گرفتم به قم بروم. بدون خانواده و بهتنهایی راه افتادم. در هواپیما چندنفر لبنانی بودیم. در میان ما لبنانیها، یکی بود که ریشش را تراشیده بود و با دختر غیرمحجبهای همراه بود. آنزمان در ایران موضوع حجاب مطرح نبود. وارد فرودگاه مهرآباد که شدم، مسئول امنیتی فرودگاه که برای بازرسی ما ایستاده بود، گردن بند طلا به گردنش بود و ریشش را هم تراشیده بود. کسانی که بیحجاب بودند یا ریششان را تراشیده بودند، بهسادگی رد شدند؛ اما من را که با لباس روحانی بودم و چندنفر دیگر که ریش داشتند، در کناری نگهداشتند و اجازهی رفتن ندادند. به همین ترتیب تا نیمهشب در فرودگاه معطّل شدیم. نیمهشب، ماشینی آمد و ما را به بازداشتگاهی برد. بازداشتگاه ما، ساختمانی مصادرهای بود که اتاقهای کوچکی داشت. ما را داخل یکی از این اتاقها حبس کردند. دو روز در آنجا در بازداشت بودم! شخصی آمد و چندساعت از من بازجویی کرد: ـ تو کی هستی؟ ـ در ایران قصد انجام چه کاری داری؟ ـ با چه کسی رابطه داری؟ و دربارهی لبنان نیز بازجویی را شروع کرد و ... بعد از گذشت دو روز از بازداشتم که زیر نظر "اطلاعات نخستوزیری ایران" بود، بازجو بهسادگی از من عذرخواهی کرد و آزاد شدم! آن دو روز خیلی به من سخت گذشت. گاهی به این فکر میکنم که در تمام عمرم در زندان یا بازداشت نبودهام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت شدهام. این برای من خیلی دردناک بود و من اصلا انتظار وقوع آن را نداشتم." ملاحظه مهم: در اوایل دههی 60 و هنگام نخستوزیری "میرحسین موسوی"، وزارت اطلاعات هنوز تاسیس نشده بود و امور امنیتی و اطلاعاتی کشور، در واحدی با عنوان "اطلاعات نخستوزیری" با مسئولیت "خسرو قنبری تهرانی" و "سعید حجاریان کاشی" انجام میشد. ظاهرا این افراد که از فعالیتهای سپاه پاسداران ناراحت بودند، برای پیبردن به اطلاعات و فعالیتهای نیروهای مرتبط با سپاه، دست به این اقدام زدهاند.