9 دی 88

9 دی 88 سرآغاز فصلی نو در تاریخ معاصر ایران اسلامی

9 دی 88

9 دی 88 سرآغاز فصلی نو در تاریخ معاصر ایران اسلامی

وصیت نامه مهدی کروبی منتشر شد



بسمه تعالی
 
اینجانب مهدی کروبی پس از سالها رنج و سختی و فشارهای گوناگون برای وطن باید شما را تنها بگذارم و بروم.


من دوران طولانی را به آرزوی رسیدن به صندلی ریاست جمهوری نشستم و یک بار هم خوابیدم که ای کاش نمی خوابیدم، باید ملّت ایران بدانند که اگر من به این مقام می رسیدم بعد از آن به جام جهانی می رفتم و پوز برزیل را در یک مناظره تاریخی تلویزیونی می زدم. ریاست جمهوری را فقط به خاطر خدمت صادقانه دوست داشتم و از شما فرزندانم می خواهم چرخ صندلی ریاست جمهوری را در قبرم بگذارید تا در قیامت نشانی باشد از خدمت من به مردم.


فرزندان من بروید یک چوب سبز بیاورید تا به شما پندی بدهم... ببنید تا یک چوب سبز را خم می کنی میشکند، اگر دو چوب سبز بیاورید هم می شکند. امّا اگر ده چوب سبز بیاورید نمی شکند... ظاهراً این هم شکست، بیست چوب سبز بیاورید فرزندان من... نمی دانم چرا این هم شکست... بروید پنجاه چوب سبز بیاورید.... ای لعنت به شما این چه چوبی است که هر چقدر هم زیاد باشد بازهم می شکند. اصلاً نخواستیم بابا داشتم می گفتم...


فرزندان من طبقه سیزدهم ساختمان طالقانی را درون قبر من بگذارید، تا مرا به یاد زندان تنگ و تاریک دنیا بیاندازد. فرزندانم مابقی داراییهای من به شرح زیر تقسیم شود:


1-    صد میلیون به دکتر حسینی شکنجه گر ساواک که مرا کتک زد تا در آینده با آن کتکها به مقام و منصب برسم.


2-    صد میلیون به رجوی بدهید که از من بعنوان رئیس جمهوری ایران یاد کرد و خودش خضوع کرده دیگر رئیس جمهور نبود.


3-    مبلغی پول از شیمون پرز و اوباما طلب دارم که آنها را بگیرید و خرج کفن و دفن کنید.


4-    به تمام مردم ایران از اموالی که از امام اجازه ان را گرفته بودم نفری هفتاد هزار تومان بدهید که به من رأی دادند.


ای فرزندانم اموال غیر منقول من را به شرح زیر بین خود تقسیم کنید:
1-    زمینهای لواسانات را که در دوران خدمت صادقانه در بنیاد شهید خریده ام به فرزندم علی که بخاطر من تجاوزات متعددی را تحمل کرده بدهید.

 
2-    منزل حقیر شش هزار متری نیاوران را که در دوران ریاست بر مجلس خریده ام به پسر دیگرم حسین بدهید که همواره در حفظ جان من بسیار کوشا بود.


3-    زمینهای چند هزار هکتاری واقع در رفسنجان را که اخیراً هدیه گرفته بودم بین دخترانم تقسیم کنید.


4-    کارخانه تولید پفک نمکی و چی توز که به نام خودم است را در زمان سازندگی جناب کرباسچی برایم بنا کرد به زن هفتمم و فرزندانش بدهید.
مابقی مال و اموال و حساب بانکی سوئیس و هدیای نقدی و غیر نقدی که در طول عمرم جمع کردم و هدایایی که از سیا و موساد و ام آی شیش گرفتم و نذورات شیوخ خلیج و... را که برای سفر خارج اختصاص داده بودم را به صورت مساوی بین مابقی زنانم تقسیم کنید و به زن اولم هیچی ندهید چون هرجا می رفتم تبلیغات انتخاباتی می آمد کنارم می نشست تا اونهای که اون پائین مرقصیدند مرا گول نزنند و....

من الان میمیرم اما برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری بر می گردم...



و اما شما دوست عزیز  :

قلم بردارید و وصیت نامه­ای عبرت انگیز برای موسوی و خاتمی خائن بنگارید و به پست الکترونیکی 9day88@gmail.com

یا بخش نظرات وبلاگ 9 دی 88 به آدرس زیر ارسال نمایید، به بهترین نوشته هدیه­ای اهدا خواهد شد.

در نامه خود نام خود و شماره تماس را ذکر فرمایید .

 

www.9day88.blogsky.com

مسیرهای راهپیمایی امروز جلبکهای سبز

این خبر فوریه! شما هر کدوم یک رسانه هستید به همه اطلاع بدید...




 مسیر شماره 1 :


میدان حسادت ، بلوار جهالت ، خیابان ضلالت ، خیابان خیانت ، دروازه جهنم . . .


--------------------------------------------------


مسیر شماره 2 :


مسجد ضرار ، میدان ابوجهل ، خیابان ابوسفیان ، دروازه جهنم . . .


--------------------------------------------------


Entekhabat-3--b.jpg




مسیر شماره 3 :


میدان حکمیت ، خیابان ابو موسی اشعری ، خیابان ناکثین ، دروازه جهنم . . .


--------------------------------------------------


مسیر شماره 4 :


پایگاه انگلیس ، چهار راه آمریکا ، خیابان اسرائیل ، دروازه جهنم . . .




--------------------------------------------------


مسیر شماره 5 :


چهار راه استعمار ، بلوار استکبار ، خیابان استثمار ، دروازه جهنم . . .


--------------------------------------------------1508-16-14621919i2-3818.jpg


مسیر شماره 6 :


سه راهی بهائیت ، بلوار وهابیت ، خیابان عبدالمالک ریگی ، دروازه جهنم . . .


--------------------------------------------------


مسیر شماره 7 :


میدان بی بصیرتی ، خیابان اعدامی آرش رحمانی پور ، کوچه اعدامی محمد رضا علی زمانی ، بن بست ندا آقا سلطان ، دروازه جهنم . . .


--------------------------------------------------


و مسیر شماره 8 : و از همه مهمتر:


میدان آقازاده فراری ، خیابان عروس آذربایجان ، چهارراه داماد لرستان ، خیابان خلیج الدول العربی! ، بن بست ممد خالی بند ، دروازه جهنم...




منبع : http://sabznews48.parsiblog.com/

بازهم خیانتی جدید از سران فتنه

اگر سال گذشته در توهم خود غرقه بودند و احساسات بر آنها غلبه داشت ... .

امروز چه چیزی بر دل و عقل سرکردگان فتنه غلبه کرده ؟

آیا چیزی جز قدرت طلبی و هوای نفس است ؟

.

.

.

.

.

و اینهمه اخبار دروغ در سایتهایشان برای چه ؟

آیا واقعاً اتفاقاتی را که تیتر نموده اند صحیح است ؟

همین وبس ...


جدیدترین تیترهای سحام نیوز

جدیدترین تیترهای بالاترین


جدیدترین تیترهای سایت کلمه

نوشته جالب روی سنگ قبر ستارخان

به گزارش خبرنگار گروه جهاد و مقاومت مشرق ، طی یک قرن گذشته ، ملی گرایانی که کارنامه سیاهی در طول تاریخ مشروطه از خود باقی گذاشته اند ، تلاشی وافری نمودند تا نام و سابقه یکی از مجاهدان مسلمان و آزاده ایرانی را به نفع خود مصادره به مطلوب نمایند ، اما امروز آن چه سنگ گور این فدایی اسلام نقش بسته است ، بافته های ملی گرایان مذهب ستیز را نقش بر آب می نماید:

این بنده عاصی  ستار ، برای اجرای احکام شریعت غراء احمدی ، مطابق احکام صادره علمای اعلام آ از جان و مال و اولاد و هستی خود صرف نظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سید المرسلین ، رویه و مسلک اهل اسلام شود

نویسنده این سطور ، یعنی « سردار ملی » ستار خان ، با جان  و آبروی خود ، به پای این ادعایش ایستاد.

 ستار قره‌داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی به سال ۱۲۸۵ ق (۱۸۶۶ میلادی) در تبریز به دنیا آمد. دو برادر او ، اسماعیل و غفار ، هر دو در جریان مخالفت هایشان با حکام قاجار و عمال آنان در آذربایجان ، به قتل رسیده بودند. او از اهالی قره‌داغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد سپاه محمدعلی شاه قاجار فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی مقاومت نمود و اجازه نداد تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد.
ستارخان در مدت یازده ماه از ۲۰ جمادی الاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیع الثانی ۱۳۲۷ ق رهبری ِ مجاهدین تبریزی را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی ، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری که شهرت او به خارج از مرزهای کشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریکایی هر روز نام او با خط درشت ذکر می‌شد و درباره مقاومت‌های سرسختانه وی مطالبی انتشار می‌یافت.

پس از ماهها محاصره تبریز قوای روسیه با موافقت دولت انگلیس و محمد علی شاه،از مرز گذشتند به سوی تبریز حرکت کردند و راه جلفا را باز کرد.ستارخان و دیگران مجاهدین تبریز که به شدت از روسها متنفر بودند، برای رفع بهانهٔ تجاوز روسها تلگرافی به این مضمون به محمد علی شاه فرستادند :

   « شاه به جای پدر و توده به جای فرزندان است . اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پا به میان گزارند . ما هرچه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلی حضرت می سپاریم . هر رفتاری که با ما می خواهند بکنند و اعلی حضرت بیدرنگ دستور دهند که راه خوار و بار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به ایران باز نماند.»

.محمد علی شاه پس از دریافت این تلگراف به نیروهای دولتی دستور ترک محاصره داد اما روسها به پیشروی ادامه دادند و وارد تبریز شدند،  ستارخان حاضر به اطاعت از دولت کافر روس نشد . در منابع ذکر شده‌است که ستارخان به کنسول روس (پاختیانوف) که می‌خواست بیرقی از کنسول خانه خود به سر در خانه ستارخان زند و او را در زینهار دولت روس قرار دهد گفت: «ژنرال کنسول، من می‌خواهم که هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی‌روم.»

پس از عقب نشینی روس ها از تبریز ، ستار خان  به دنبال تلگراف مرجع عالیقدر تشیع ، حضرت آیت الله العظمی ملامحمدکاظم خراسانی برای ساقط کردن محمدعلی شاه قاجار ، به همراه « باقر خان » به سمت تهران حرکت کرد. در همین ایام بود که از سوی دولت مشروطه به او لقب «سردار ملی» داده شد همان دولتی که چندی بعد کمر به قتل وی بست.ستار خان و یارانش هنگام ورود به تهران با استقبال گسترده مردم مواجه شد. نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرت‌های زیبا و قالی‌های گران قیمت و چلچراغ‌های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان‌های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می‌شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. او مدت یک ماه مهمان دولت مشروطه  بود اما حقیقت این بود که وجود هزاران مجاهد مسلمان تبریزی ، آن هم  تحت رهبری آزاده مردی که وفاداری خود را به مرجعیت و روحانیت شیعه آشکارا ابراز می کرد  ، برای مشروطه خواهانی که قصد مبارزه با اساس مذهب و شریعت را داشتند و در این مسیر تا ترور آیت الله بهبهانی هم پیش رفتند مانعی بزرگ و خطر آفرین به شمار می رفت. ستار خان به شدت از فضای رعب و وحشتی که از سوی مشروطه خواهان سکولار بر تهران حاکم شده بود گله داشت و مصرانه بر تعقیب عوامل ترور و ارعاب پافشاری می نمود و همین برای صدور فرمان اسقاطش از سوی محافل فراماسونری وابسته به سفارتخانه های روس و انگلیس کفایت می کرد.
سرانجام نااهلان و منافقان ، با تحریک عوامل بیگانه دست به کار تدارک توطئه ای دردناک شدند و با هماهنگی مشروطه خواهان سکولار ، تصمیم به خرد کرده «اسطوره مسلمان  آذربایجانی» گرفتند.
 بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ه ق قوای دولتی، که جمعا سه هزار نفر می‌شدند به فرماندهی یپرم خان ارمنی (قاتل شیخ فضل الله نوری) ،  «باغ اتابک» (محل استقرار ستار خان و یارانش ) را محاصره کردند و  جنگ بین مزدوران دولتی و مجاهدین مسلمان آذربایجانی آغاز گشت. پس از  ۴ ساعت، ۳۰۰ نفر از همرزمان ستار خان  کشته شدند و خود وی نیز از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت. به این ترتیب ، بزرگ ترین مانع برای قلع و قمع مشروطه خواهان مدافع اجرای شریعت از سر راه برداشته شد و عملا میدان برای جولان مذهب ستیزان خالی گردید.  
بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و تلاش برای درمان زخم پای او به به جایی نرسید و سرانجام ، عفونت این زخم در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) باعث شهادت ستار خان گردید. جنازه او با تشییع هزاران نفر از اهالی تهران در باغ طوطی در جوار بقعه حضرت عبدالعظیم حسنی در شهرری  به خاک سپرده شد. ستار خان به هنگام شهادت حدود ۵۳ سال داشت.
بر روی  سنگ مزار «ستار خان » بخشی از نامه او به دولت مشروطه که در آن گلایه های خود و دلایل قیامش را ذکر کرده بود ، حک شده است:

sattar1.jpg

sattar2.jpg

sattar3.jpg


sattar4.jpg

استبداد رفتنی است .

32 سال پیش ایران

8 سال پیش عراق

3 هفته پیش تونس

و اینک مصر 

و در آینده ...